دست زد رو شونهم.گفت من میخوام شعبدهباز شم.نمیخوام مهندس شم!سعی کردم براش توضیح بدم که مهندسام یه جور شعبدهبازن همون کارو میکنن!قبول نکرد!!الان شعبدهبازه و همه م به حالش تأسف میخورن به جز خودش.خودش برا خودش خیلی خوشحاله!شاید بهترین مهندس نمیشد.هرچند حالاهم بهترین شعبدهباز نیست ولی حداقل اینجوری وقتی میخوابه شبها عوض یه حفره خالی به اندازه یه قابلمه یه حفره خالی به اندازه یک کفِ دست هست!اینجوری بهتره!