نیک نوشت

قصه گفتن دلیلی ست برای زنده ماندن شهرزاد

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

pain

pain is always there

because life is fucking painful

but suffering is a choice

۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۱ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک

ولی سریال امروز تمام می شود.

ولی سریال امروز تمام می شود.

و من اصلن نمی دونم که چکار دارم می کنم.می دونید(خیلی حس تنهاییم بیشتر از اینیه که بنویسم می دانید یا قواعد نشکسته نویسی را رعایت کنم.)

ولش کنید توضیحش سخته

ولی لب کلام اینه که آدم فقط در شلوغی تنهایی را حس می کند.

۲۱ تیر ۹۵ ، ۰۰:۱۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک

breathe me

خوبی تلگرام و کانال هایش این است که دیگر کسی وبلاگ آدم را نمی خواند که لینکش را از بیو برداشته ای.می توانی با خیالِ راحت بنویسی و بگذاری زیرِ فرش نت.و بعدن که پیدایش کردی ذوق کنی.هیچ هم مهم نباشد کسی که می خواند چه نظری داشته باشد.
می خواستم از سیا بنویسم.که در گوشم می خواند.بی مای فرند.هولد می .رپ می آپ.آنفولد می .ایم نیدی.وارم می آپ اند بریت می.
نفسم بکش؟
مگر می شود نفس کشید کسی را؟
گفت بیا برویم کلاس های دین در زندگی مدرن.من هم گفتم که واقعن دین آخرین چیزی است که این روزها ممکن است ذهنم را درگیر کند.گفت من هم اما حیف است که نرویم.یک ماه دیگر قرار است مادرم را گول بزنم و بیشتر در هند بمانم تا بتوانم خودم را پیدا کنم.مثل آیدین این روزهای سمفونی مردگان که دو هفته ست دست گرفته ام.و تمام نمی شود من کتاب تمام کن خوبی نیستم.آیدینی که پدر ازش می پرسد پسر جان دنبال چه می گردی؟ گفت دنبال خودم.و سورمه ازش پرسیدی دنبال چه می گردی؟ گفت چیزی که در گذشته گم کردم و در جواب چی می گوید نمی دانم.یافت می نشود؟ گشته ایم ما؟
سیا شروع می کند.ام درانینگ اگین.آی هو بین هی یر منی تایمز بی فور.آی هرت مای سلف اگین تو دی.اند در ورست پارت ایز درز نو وان الس تو بلیم.
من هم دارم غرق می شوم.من هم برای بار نمی دونم هزار و چندم.و بله بدترین قسمت این است که هیچ کسی را نمی توان سرزنش.
دین این روزها واقعن آخرین چیزی است که من را به خودش مشغول کند.
در بین عکس هایی که لود نمی شوند فضولی ام پا نمی گیرند و به کپشن ها خیره می شود.او هم مثل من منتظر سوپر من است.اصلن انگار همه همین طور اند.سوپر من که بیاید درگوششان بگوید همه چپیز خوب می شود.من خیلی قوی تر از توام .نجاتت می دهم. آب توی دلت تکان نخورد.من خیلی قوی تر از توام.
اما مگر دین می تواند مرا نفس بکشد؟
مسج می دهم.بیا برویم کلاس نمی دانم چی چی اندیشی.باز هم می دانم که نماز خوان نمی شوم.
گاهی وقت ها اولین و آخرین نیاز همین است که یک کسی نفست بکشد.
نفست بکشد.
۱۸ تیر ۹۵ ، ۰۰:۵۱ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک