نیک نوشت

قصه گفتن دلیلی ست برای زنده ماندن شهرزاد

۶ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

مسافر غریب من

وقتی که می خوام با تو حرف بزنم جمله های توی ذهنم پس و پیش اند و هیچ ترتیبی ندارن.فک کنم تو هم اینجوری بیشتر دوست داشته باشی.نمی دونم اصلن نمی دونم که تو چطور دوست داری.
این دفعه که به آسمون نگاه می کردم کاملن منتظر بودم که از یکی از ستاره های پرنور بیای پائین.بعد من تعجب نکنم از این که یه کسی از ستاره اومده پائین.بعد بریم با هم کنار یه پارک راه بریم.هوا هم خوب باشه تازه بارون زده باشه ولی آفتاب باشه با یه سوز ملایم من به زور هوا تو شش هام ذخیره کنم.هوا رو بکشم و ریه هام رو پر کنم از هوا.بعد در حالی داریم راه میریم و چشمای من برق میزنه ازت بپرسم نظرت راجع به بهار نارنج چیه.و تو تعجب نکنی از سوال بی ربط م.و بگی من هم بهار نارنج رو دوست دارم.بعد ازت بپرسم ابی مورد علاقه ت دقیقا کدومه؟و تو شگفت زده نشی و خیلی طبیعی بگی همون که نزدیک به سرمه ایه.بعد بپرسم.تفریح مورد علاقه ت چیه.بعد تو بگی این که یه جایی مثل همین جا راه برم و بلند بلند آواز بخونم.بعد من یهو بی برم روی جدول خیابون بعد بلند تمام اون هوایی که با ولع دادم تو بدم بیرون.و تو بلند بخندی.و من اشک از چشمهام جاری شه...چون نمی تونم بلند تر بخندم.و بعد شروع کنیم به گفتن دیالوگ های یه فیلم پشت سر هم.بعد بریم شهر کتاب.و بعدش هم یه جعبه موسیقی بخریم.من با خودم عهد کردم هر وقت ازون ستاره اومدی پائین عزیز جون رو برات بخرم.و تو هم ذوق کنی.با صدای کلفت گرفتت بگی ممنون.بعد دیوونه بازی هام برات دوست داشتنی باشه.و من برگردم بگم..می دونی با اومدن تو نصف آرزوهام برآورده شده.یعنی تو بیست و پنج درصد دوم بودی.و تو بگی خب 50 درصد بقیه چی...منم بگم باهم راجع بهشون فک می کنیم.
بعدش با هم میریم سینما.تا شب پشت سر هم فیلم می بینیم.بعدش هم می ریم یه رستوران تاریک خلوت.شب هم توی ماشین میشینیم و بعد من شش هامو پر می کنم هوا رو می دم بیرون یه آهنگ هم پخش می شه.ازین موزیک آمریکایی ها.خودت می دونی کدوما.بعد کم کم بارون میگیره.
یه جایی روی چمن ها دراز میکشیم...چشمامون رو می بندیم...و تموم میشیم...

۲۹ اسفند ۹۳ ، ۰۱:۲۵ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک

تا دیوانگی

تا دیوانگی م راهی نمانده

لطفا به سفر نروید

لطفا بمانید 

لطفا همه دور هم باشیم

لطفا سفر دور نروید

لطفا مهاجرت نکنید

لطفا زندگی را جای دیگری تعریف نکنید

حالا همه لطفا ها را بردار و بگذار التماس می کنم

۱۹ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۰۲ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک

شرق دور

از وقتی نامش شد شرق دور که تو رفتی

قبل ترش هم شرق بود اما حالا ...


پ.ن:حتی اینجا را نمی‌خوانی

۱۷ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۱۰ ۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک

چه کند عاشق؟

1.سرما خورده و صداش گرفته و دائماَ فین می کند. ولی دست بر نمی دارد یک لیوان آب یخ گذاشته جلویش.

می گم بهش نخور دیوانه.با این وضع گلو.آخه آب یخ...؟با نگاه عاقل اندر سفیه می گه نیک آخه من عاشق آب یخ ام.

2. می گن سیگار برای قلبش تقریبا کشنده است. بهش می گم خوب عالیجناب.نکش  سیگار.می گه عاشقشم.


عاشق شدن مثل سیگار برای قلبی است که 

هر آن ممکن است بایستد.

مثل آب یخ برای همان گلوی چرکین ...

و چه بیچاره است کسی که عاشق سیگار باشد و قلبش مریض

آب یخ بخواهد و گلویش چرکین!!!


#اندر_احوالاتِ_بیکاری

۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۲۸ ۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیک

بعضی وقت ها

بعضی وقت ها انسان به یک هندزفری(به قول آن دوست قدیم دست آزاد) بیشتر از یک هم صحبت نیاز دارد.

نیک علیه الرحمت

۰۴ اسفند ۹۳ ، ۱۸:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک

هیولای درون

مامان بعضی وقتا که حرصش میگیره خیلی بهم میگه خیابون گرد

میگه تو خسته نمی شی انقد این شهر رو متر می کنی همه جا میری بشین آروم بگیر!

از مامان انتظار نداشتم ولی اونم ظاهر بینه.نمیدونه اگه من بشینم خونه دیگه بلند نمیشم.و اگر به هیولای درونم رو بدم تا ابد میخواد یه جا بشینه و هیچ کس رو نبینه

آدم باید با هیولای درونش همیشه مبارزه کنه!

#چرت_نوشت

۰۲ اسفند ۹۳ ، ۱۷:۰۰ ۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیک