در بهمن سال ۱۳۹۳ همه چیز داره روال عادی خودش رو طی می کنه همه چیز سر جاشه دانشگاهی که بهش عادت کردم و حتی داره ازش خوشم میاد.دوست هایی که جدیدا خیلی بیشتر دوسشون دارم و دوستانی که همه سر و سامان گرفتن و ناراحت نیستن دیگه و همه چیز به معنای واقعی رواله همون جایی که باید باشه فقط یک تو را کم داره.که در این روزهای آخر سال آمدی و در روزهای آغازین سال بعد باید بروی.اون دختره توی دانشکده امروز میگفت من سعی کردم راننده تاکسی رو متقاعد کنم کسایی که از ایران میرن حتما از وطنشون بریدن که دارن میرن.اما تو که همه چیز زندگی ت همین جاست؟کجا میخواهی بری؟ تو که هنوز از وطن نبریدی!

آقای کارگردان میگفت هفتاد و دو ساعت مونده بود که برم اما نرفتم و مجوز کارم صادر شد!کاش اونجا بودی پیش آقای کارگردان!تا حداقل او میتوانست تو را متقاعد کند تو که همه چیزت اینجاست کجا میخواهی بری؟